صاد و سین ما

عاشقانه کوچ میکنم به دیار دلبرانه های چشم های مشکی ات!که دریایی آرام خفته است درونشان.خیال را که می شود داشت؛ خیال را که می توان بوسید؛ خیال را که می پرد به سوی تو، به سوی تو، به سوی تو...چشمانم را می صاد و سین ما...

پاییزِ جان؛ بازگشته ای باز!تا عاشقی را ماندگار کنی برای مهر....باز آمده ای؛ تا ثابت کنیعشق حسی است بین زرد و نارنجی آبان....سومین فصل نود و هشتمان را رقم می زنیتا نشانمان دهی عاشقی به وقت یلدا دقیقه ا صاد و سین ما...

بغض لحظه رضایت، لبخند جان گرفتن،اشک سوگواری، و ای تمام امید تپش؛ ببخش بودنم را و مرا بسپار به تکه ها میان تن ها.......

جانم را هدیه کن تا دگر بار به آغوشت کشم و سایه ی ماه را میان بازوانت بیارایم...

مرا از ما تمام کن و لطافت پیچش گیسو را به رویا ببین...

قلبم را ببخش اما مرا از قلبت نران، بگذار تنها یک دفعه برای جایی ماندگار شوم.....

خاطراتم را دفن کن در ذهن دیگری اما اجازه ده تا برای ابد میان افکارت باشم....

می خواهمت گلایول مزار.....

 

98/7/9

صاد و سین ما...

وسعتِ آبی دل ها، پاکی ات را به عشق می نگرم و با امید سخن می گویم«غزل را تا ابد بیارای و روح را به لطافت بوسه به معشوق بباف».نگاه نورانی عظمت خدا، اندیشه ی بی پایان مهر و ای آغوش نفس های سرد مرگ؛ببخش م صاد و سین ما...